متولد مهر (دخمه ای برای همدلی)

"خرد" از آن کسی است که بیاندیشد.

متولد مهر (دخمه ای برای همدلی)

"خرد" از آن کسی است که بیاندیشد.

تاسفی از سر "نادانی" ما آدمها

 

 

اشاره: 

تصاویری از خبرگزاری فارس با عنوان "نمایشگاه مد و آرایش در خیابان‌ها و اماکن عمومی شهر"  

 

 

 

پی نوشت: 

 

خبرگزاری محترم فارس در اقدامی کاملا زشت و ناپسند به دلیل پیشبرد مسائل شخصی و پیرو اهداف ننگینش، اقدام به درج تصاویر زنان و دختران مردم در سایت خبرگذاری خود کرده که بسیار جای تاسف دارد. 

در مملکتی که  ادعای آبرو و فرهنگ  دینی و مذهبی اش به مانند چماقی، که شبانه روز برای پیشبرد اهداف سیاسی و اقتصادی بعضی آقایان  به اصطلاح عالم، بر سر تمامی اقشار زده می شود، واقعا جای بسی تاسف است که تصاویر دختران و زنان این ملت در خلوت ها و بدون اجازه به دید عموم گذاشته شود و مهر نگاه اجتماعی و روشنفکرانه بر پیشانی سیاه خود گذارند. 

  

بسیار متاسف و متاثرم از صفت "انسان" که بر روی خودم می بینم، در این نگاه های کثیف و آلوده و هرزه  آدم هایی که برای اهداف خودشان حتی به آبروی دختران مملکتشان لحظه ای نمی اندیشند.  

 

*** اگه دوست داشته باشین هم می تونید تیتر بالا رو سرچ کنید و مطالب کاملا کارشناسانه رو هم زیارت کنید با عکسهای مردم در خلوتشون. 

  

چه کسی می داند...

 

 

ارزش قلم به روی کاغذ ... 

 

جوهری که از پس این تیر سنگ بر دل سفید و پاک صفحات می خورد.

 

اما چه کسی می داند قلم انتخاب کرده چگونه تیر بزند یا صفحات به او الهام می دهند...

 

هم زندگی ... هم آدمها...

 

 

گذر خود در خود ...

لحظات پوچ و بی آرامشی که انگار نمی خواهند تمام شوند.

و آدمهایی که پوچ تر می کنند این لحظات به زور سیلی سرخ نگه داشته را.

کاش می شد برای لحظه ای به دیگران فهماند که نفسم از نفس به شدت مریض و دل چرکینش دیگر تمایلی به بالا آمدن ندارد.

انتقام سنگینی دارد این زندگی برای لحظات منت بارش ازمن می گیرد.

کاش می شد لحظه ای فقط به فکر خود نباشند. هم زندگی ... هم آدمها...

 

سوالم خطا بود...

 

گنگ و بی صدا شب را می گذرانم 

... و روزی از تاریکی مطلق 

تارتر از شب حاضر 

و دلهای غم زده ای که امروز هم بر وجودم سایه افکندند 

 

انگار سالهاست شمعی حتی از کنارشان نگذشته  

 

سوالی پرسیدم از یک دوست 

چه فرقی است میان تو و ظلمت 

 

خنده ای بر لبش جاری داشت... 

 

کلامی بر لب آورد که خجل شدم از سوالم 

سوالم خطا بود... 

به امیدی که ...

  

باید پارو نزد، وا داد 

 

باید دل رو به دریا داد...

 

(سرقت هنری و ادبی از ترانه مسعود فردمنش )

 

 

عجب دنیایی قشنگی میسازن بعضیها

 

 

تو ایام عید رفتم اروندکنار. یادمان شهدا.  

یه جایی صندوقی دیدم، روش نوشته بود: 

                                                     

                                                   " کمک به آسیب دیدگان حوادث بحرین " 

 

چند متر جلوتر پیرمرد بومی اروند را دیدم. خیزان و غلتان بر روی خاک و خاشاک. 

                            

                                       "در حال گدایی و در وضعیت تاسف بار" 

  

خدایا چنان کن سرانجام کار       دنیا خوشنود باشد و ما ایرانی ها هم... 

 

(هر چی دوست داشتین خودتون جا نقطه چین بنویسید).  

 

قانون زندگی

 

دو راه بیشتر ندارم. یا انتخاب کنم، یا انتخاب شوم. 

 

اگر انتخاب کنم دیگران را مورد بازی تفکرات خود قرار می دهم. 

اگر انتخاب شوم وجودم در تنگنای افکار نافرجام دیگران قرار می گیرد. 

 

و این است قانون زندگی ... جبر در پس پرده تمام اختیارات. 

 

 

سلامی به زیبایی سال جدید

 

 

درود بر تمامی دوستان ، عزیزان و همراهان دوست داشتنی.  

 

بهار امسال من با مسافرت شروع شد. سفر به خوزستان. البته با دردسرهایی برخورد داشتم که  به یاری حق توانستم با آسایش از کنارشان بگذرم. 

 

امیدوارم شروع سال جدید برای شما هم با خوبی و سلامتی آغاز شده باشد. 

و تا پایان سال روزهایی  پربرکت و سرشار از زیبایی و لطافت در انتظارتان باشد. 

 

 

 

تجدید قوا

  

نیاز به مسافرت دارم. 

شاید بتوانم چیزهای بیابم. 

تا بعد. 

 

سلامی دوباره

 

 

از همه دوستان بخاطر غیبتم عذرخواهی می کنم. 

مادربزرگم رو از دست داده بودم. 

با تشکر از همه شما دوستان که کامنت گذاشتید و فراموشم نکردید.