گله میکرد ز مجنون لیلی
که شده رابطه مان ایمیلی
حیف از آن رابطه ی انسانی
که چنین شد که خودت میدانی
عشق وقتی بشود داتکامی
حاصلش نیست بجز ناکامی
.
.
.
ادامه مطلب ...
زشت است اینکه گیره سر از چین بیاوریم
کبریت های بی خطر از چین بیاوریم
آورده ایم هرچه شما فکر می کنید
چیزی نمانده شعر تر از چین بیاوریم
هرچند توی کشور ایران زیاد هست
ما می رویم گورخر از چین بیاوریم
آورده ایم ما نمک از ساحل غنا
پس واجب است نیشکر از چین بیاوریم
هی نیش می زنند و عسل هم نمی دهند
زنبورهای کارگر از چین بیاوریم
حالا که خشگلان همه رقاص گشته اند
صد واجب است شاه فنر از چین بیاوریم
خشکیده است پس بدهینش به روسیه
دریای خشگل خزر از چین بیاوریم
تا اینکه جمعیت دو برابر شود سریع
باید که دختر و پسر از چین بیاوریم
حالا که نیست کار بزان پای کوفتن
ما می رویم گاو نر از چین بیاوریم
یک روز اگر که مردم ایران غنی شوند
باید گدا و دربه در از چین بیاوریم
گویند سرّ عشق نگویید و نشنوید
ما می رویم لال و کر از چین بیاوریم
نازی مرد
نازی
نازی مرد
آن همه دویدن و سراب
این همه درخشش و سیاه
تا کجا من اومدم
چطوری برگردم ؟
چه درازه سایه ام
چه کبود پاهام
من کجا خوابم برد ؟
.
.
.
ادامه مطلب ...
شب و نازی ‚ من و تب
همه چی از یاد آدم می ره
مگه یادش که همیشه یادشه
یادمه قبل از سوال
کبوتر با پای من راه می رفت
جیرجیرک با گلوی من می خوند
شاپرک با پر من پر می زد
سنگ با نگاه من برفو تماشا می کرد
سبز بودم ، درشبِ رویش گلبرگ پیاز
هاله بودم در صبح گِرد چتر گل یاس
.
.
.
ادامه مطلب ...
چشم من و انجیر
دیوونه کیه؟
عاقل کیه؟
جوونور کامل کیه؟
واسطه نیار به عزتت خمارم
حوصله هیچ کسی رو ندارم
کفر نمیگم سوال دام
یک تریلی محال دارم
تازه داره حالیم می شه چیکارم
میچرخم و میچرخونم سیارم
تازه دیدم حرف حسابت منم
طلای نابت منم
تازه دیدم که دل دارم بستمش
.
.
.
ادامه مطلب ...
از شوق به هوا
به ساعت نگاه میکنم
حدود سه نصف شب است
چشم می بندم که مبادا چشمانت را
از یاد برده باشم
و طبق عادت کنار پنجره میروم
سوسوی چند چراغ مهربان
و سایه کشدار شبگردان خمیده
و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
و صدای هیجان انگیز چند سگ
و بانگ آسمانی چند خروس
از شوق به هوا می پَرم چون کودکیم
و خوشحال که هنوز
معمای سبز رودخانه از دور
برایم حل نشده است
آری از شوق به هوا میپرم
و خوب میدانم
سال هاست که مرده ام
.
.
.
ادامه مطلب ...
چندیست که سفت و سخت پابند توام
دلبسته ی لبـــخند خوشـایند تــــو ام
لبخـند بــزن بـــرای من هــر لحـــظه
من عــاشق حس پشت لبـخند تـــو ام
شناسنامه
من حسینم
پناهی ام
من حسینم , پناهی ام
خودمو می بینم
خودمو می شنفم
تا هستم جهان ارثیه بابامه.
سلاماش و همه عشقاش و همه درداش , تنهائیاش
وقتی هم نبودم مال شما.
اگه دوست داری با من ببین , یا بذار باهات ببینم
با من بگو یا بذار باهات بگم
سلامامونو , عشقامونو , دردامونو , تنهائیامونو
ها؟!
.
.
.
یعنی در حال زنده بودن مردیم
بعضی نان زبانشان را خوردند
ما هم چوب زبانمان را خوردیم