بالی جزیره خدایان، جزیره کوچکی از بزرگترین مجمع الجزایر جهان یعنی کشور اندونزی است. این جزیره دو اقیانوس آرام و هند را به هم پیوند داده است و در نتیجه این وصلت خود از آب و هوای بسیار متفاوتی برخوردارگردیده است و مثل بسیاری از جزایر دیگراندونزی، دنیای مخصوص به خودش را دارد. دنیائی که این نام این جزیره را در فهرست برترین مقاصد توریستی جهان قرار داده است. این جزیره جمعیتی حدود سه میلیون نفر داشته که قریب به اتفاق ساکنان آن اهل اندونزی هستند اما در سالهای اخیر بدلیل رشد فراوان صنعت توریست بسیاری ازاسترالیا و اروپا هم به این جزیره مهاجرت نموده و در بالی کار و زندگی می کنند.
آن روز صبح یک دسته صورتحساب تازه رسیده بود . نامه شرکت بیمه ، از لغو شدن قرارداد هایشان خبر می داد.
زن آه کشید و با نگرانی از جا برخاست تا شوهرش را در جریان بگذارد. آشپزخانه بوی گاز می داد.
روی میز کار شوهرش نامه ای پیدار کرد .
«...پول بیمه عمر من برای زندگی تو و بچه ها کافی خواهد بود...»
صدای دلنشینت... بوی عطرت... منظره دلنوازت...
دیر آمدی... اما آمدی...
ببار بر تن چرکین دل گرفته ام... که چون توی شاید از پاکی سیرابم کند...
ببار باران... دستهایم را به سویت دراز میکنم... سیرابم کن از بوی خوش عشق...
قرنها طول میکشد تا چشمان بشر، سیاراتی را که در عالم کشف شده است از نزدیک ببیند. مهمترین سوالی که اخترشناسان از خود میپرسند این است که وقتی به این دنیاها برسیم، با چه چیزی روبهرو خواهیم شد؟
به نظر نمیرسد که ما در این جهان پهناور تنها باشیم. در 15 سال اخیر صدها سیاره دیگر در فاصله نه چندان دوری از خورشید کشف شده، اما ممکن است قرنها طول بکشد تا چشمان بشر بتواند آنها را از نزدیک ببیند. در حالیکه بشر هنوز آمادگی انجام سفرهای بین سیارهای را ندارد، کشفیات روزمره سیارات جدید، تعداد کل دنیاهای شناخته شده را به بیش از 450 مورد افزایش داده و آخرین آنها همین دیروز بود که با 1.4 برابر قطر و 4.6 برابر جرم زمین، خواهر ناتنی زمین لقب گرفت. برخی از این دنیاها خصوصیاتی دارند که دانشمندان را به تعجب وا داشته است. مدارهای غیرعادی، دماهای بسیار بالا یا پایین، خورشیدهای چندگانه و ابرزمینهایی که میتوانند پناهگاه حیات باشند؛ تنها چند نمونه از این یافتههای دانشمندان هستند. یکی از سوالاتی که اخترشناسان از خود میپرسند این است که وقتی ما به این دنیاها برسیم، با چه چیزی روبهرو خواهیم شد؟ مهمتر اینکه این اتفاق چه زمانی روی خواهد داد؟
آیا تاکنون توجه کرده اید که وقتی اغلب مردها لباس یا کت خود را می پوشند اول دست راست و سپس دست چپ خود خود را از آستین رد می کنند.
اما زنان برای لباس پوشیدن ابتدا دست چپ و سپس دست راست خود را از آستین رد می کنند. این تفاوت در اغلب فرهنگ ها یکسان می باشد.
آیا تاکنون دقت کرده اید که اغلب وقتی هنگامی که ازدحام جمعیت زیاد است مردی می خواهد از یک خانم رد بشود به طرف وی می چرخد و رو به زن، از وی عبور می کند.
اما زن ها اغلب زمانی که عبور و مرور انسان ها زیاد است برای رد شدن از بین مردها پشت خود را به آنها می کنند.
آیا انجام این کارها به صورت ذاتی است یا اکتسابی؟
پاسخ شما چیست؟
یک برنامهنویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامهنویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که میخواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامهنویس دوباره گفت: بازى سرگرمکنندهاى است. من از شما یک سوال میپرسم و اگر شما جوابش را نمیدانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال میکنید و اگر من جوابش را نمیدانستم من ۵ دلار به شما میدهم.
مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، برنامهنویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ۵٠ دلار به شما میدهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامهنویس بازى کند.
برنامهنویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمهاى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامهنویس داد. حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا میرود ۳ پا دارد و وقتى پائین میآید ۴ پا؟» برنامهنویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ (chat) زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند.
بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ۵٠ دلار به او داد. مهندس مودبانه ۵٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامهنویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟»
مهندس دوباره بدون اینکه کلمهاى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامهنویس داد و رویش را برگرداند و خوابید.