گاهی فکر، سیب های قشنگی از باغ های ایمان میچیند.دیروز جهان کنار صدای اکسیری صبح مثل سهراب شاخه ی نوری به لب داشت و زیر لــــب از عقل سـرخ دیوانه ای میخواند که آرزویش را گم کرده بود و میگفت:بی گمان خدا هــــــــم نذر دارد که هر روز صبح در دریاچه ی آبی آســـــمان شــــــمع آفتــاب را روشـــــــــن می کند.