متولد مهر (دخمه ای برای همدلی)

"خرد" از آن کسی است که بیاندیشد.

متولد مهر (دخمه ای برای همدلی)

"خرد" از آن کسی است که بیاندیشد.

آدمکش

 

 

 

" پول درآوردن به هر قیمتی....حتی آدمکشی "

 

 

نام فیلم: آدمکش 

تاریخ اکران: 1389 

کارگردان: رضا کریمی 

بازیگران: بهرام رادان_ مهتاب کرامتی_ حامد بهداد_ افسانه بایگان_ صدیقی. 

  

داستان فیلم: 

  

روانشناسی که در پزشک قانونی کار میکند با دوست قدیمیش روبرو میشود. دوستش زن قاتلی را به او معرفی کرده و خواستار نشان دادن عدم تعادل فکری و روانی زن می شود تا جلوی حکم قصاص را بگیرد. 

 

 

درباره فیلم: 

 

نمیدانم چرا ایده ی به این خوبی دچار فیلمنامه و کارگردانی سردرگم و بی هدفی میشوند و فقط عمل صرفا ساختنش نسیب این طرح می شود. 

 

از اول تا آخر فیلم شاهد ماجراهای بی ربط و ناهمگون و ارتباطات و نا معلوم بودن شخصیتها توسط فیلمنامه و کارگردانیم که فقط سرهم بندی شده و تحویل بیننده قرار میگیرند. 

 

1_ حامد بهداد سراغ دوست روانپزشکش میرود و میگوید عاشق زنی بوده ام که به اتهام قتل شوهرش دستگیر شده. نجاتش بده و بگو دیوانه است تا از مجازات اعدام تبرئه شود. 

اولا آخر داستان (البته از اول فیلم روشن بود بهداد  پشت پرده داستان است) مشخص می شود تمام مسائل زیر سر بهداد است. پس این عاشق دل نازک داستان ما چطور به فکر زنی است که قتل را برگردنش انداخته، دزدی هم کرده اما حال عذاب وجدان او را فراگرفته! 

دوما چرا از اول تا آخر فیلم جز در صحنه ای که کرامتی خواب است این دو عاشق هم را نمی بینند. 

 

2_ مشخص نشدن و نامعلوم بودن بیماری کرامتی که چگونه بوجود آمده و چرا ملک به ارث رسیده توسط شوهرش را "بهشت" می نامد. و ارتباط خوابهایش با قتلها چه بوده است.

چطور مبطلا شده، چطور خود را قاتل 3 تن فرض می کند، چطور به حالت عادی برگشت و چطور به دنبال بهشتش رفت! 

 

3_ پلیس این فیلم هم که مثل همیشه. اولش حرف قاتل را تایید میکند...بعد قبول نمی کند قاتل زن نیست.... دو قتل دیگر را هم  راحت قبول می کند که زن انجام داده... باز هم نمی فهمد کرامتی چطور از تیمارستان فرار کرده... ابلهانه به بازپرسی روانپزشک ادامه می دهد و چیزی دستگیرشان نمی شود... آخر هم با زیرک خواندن تمام اعمال خود، عنوان می کند ما همه چیز را می دانستیم. 

 

4_ اوایل فیلم شاهد حضور بهداد در اتاق دوستش با روزنامه ای به دست هستیم. 

داستان راحت لو می رود. به همین سادگی. بازی بهداد از هر بازی دیگری نمایان تر بود که هدفش در فیلم چیست. انگار می خواست دقیقا بگوید من همه کاره و پشت پرده این مسائلم. 

 

5_ کرامتی طی یک کش و قوس به اصطلاح روانکاوانه حاضر می شود جریان را به دکتر روانپزشک بگوید. 

چی شد. چطور شد. چرا تا حالا نشده بود. چرا چرا چرا. 

واقعا خود نویسنده و کارگردان بدنبال این "چراها" نبودند؟ 

 

6_ ارتباط روانپزشک(رادان) با اوتادی(منشی_دستیار_همکار_معشوقه یا نمیدانیم چی) معلوم نبود چه بود.  

 

7_ فلش بکهای ناهمگون و بد از کار درآمده فیلم هم جای سوال دارد. 

 

8_ بازی بازیگران هم که انگار از سر اجبار و کاملا بی هدف از آب در آمده بودند. 

 

9_ شخصیت پردازی هم که اصلا وجود نداشت. حتی روانپزشک هم که نقشش قابل هظمتر از بقیه از کار درآمده بود با پایان فیلم همچی را خراب کرد که واقعا چرا به زن کمک کرده. بخاطر عشق یا بهشت. 

 

___ تنها نکته مثبت فقط طرح جالبی بود که راحت و بدون انجام تفکر بر رویش از بین رفت. و همچنین بازی آقای صادقی در نقش سرهنگ که انصافا از ستاره های فیلم هم خوشتر درخشید. 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
آغازی دیگر سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 08:57 ق.ظ http://start2.blogsky.com

دیگه فیلم بد ساختن و دیدن عادی شده

آره. سینمای که شده صرفا پول درآوردن به هر قیمتی از اینم بدتر میشه

روانسر پی سی سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 09:10 ق.ظ http://ravansarpc.mihanblog.com

سلام وب زیبایی داری.
[گل]
به من هم سر بزن.
درضمن اگر مایل به تبادل لینک هستید، ار طریق کلید تبادل لینک در صفحه اصلی ما اقذام نمایید.

سلام
حتما میام
مرسی سر زدین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد