دوش در حلقه ما قصه ی گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت
باز مشتاق کمانخانه ی ابروی تو بود
بگشا بند قبا تا بگشاید دل من
که گشادی که مرا بود زپهلوی تو بود
به وفای تو که بر تربت حافظ بگذر
که جهان می شد و در آرزوی روی تو بود