" آسمان جای ما نیست... همین زمین برای ناپاکی ها کافی است "
داستان فیلم:
پسری گل فروش، شبی از غصه بیکار شدن پدرش آرزویی می کند. همان لحظه فرشته ای ظاهر می شود و آرزوی پسر را برآورده می کند...
درباره فیلم:
راجع به فیلم بالا تنها به این نکته اشاره می کنم که حتما فیلم را ببنید. از نظر ساختار و سینمای چندان اثر قابل هضمی و دندان گیری نیست. اما روایت انسانی داستان و نگاه به انسانهای دارا و ندار هم دوره ما در غالب فانتزی و رویا، دل بیننده را در لحظاتی مملو از تفکر،آرامش و حس انسان دوستی می کند. چیزی که در جامعه دل سنگین این روزهای ما غنیمتی است.
آدمهای داستان فیلم به دو گروه تقسیم می شوند. گروهی که یک وجب از زمین را ندارند و گروهی که از داشتن بسیار زمین دل زده شده و به دنبال یک وجب از آسمان هستند.
شخصیت های داستان هر یک نمادی از انسان های امروزی هستند که در اطرافمان می بینیم. دنیای فانتزی که داستان برای ما روایت می کند، در حین رویایی و ساده گی اش خیلی حرفا با درون انسانها دارد. و ایجاد این پرسش که ما واقعا که هستیم. و در این دنیا چه می خواهیم.
ندیدم فیلم رو
اما داشتن یک وجب از آسمون هم بد نیست ها
ارزش سینمای نداره
اما ارزش فکر کردن تو این فیلمهای بی مصرف این روزهای سینمای ایران رو داره