ــــ تاریخ...تاریخ...تاریخ ــــ
قیامتها شد و " این شد "
دل بسیاران خون شد و " این شد "
سر بریدن ها شد و " این شد "
روزگاران سیاه شد و " این شد "
نادانان دانا شدند و " این شد "
انسانها گذاشتند و " این شد "
تا اینکه ما سکان تاریخ را گرفتیم و " این شد "
تاریخ مان میراثمان شد در این وادی عشق بی حاصل و " این شد "
آمدیم وگفتیم وساختیم از آنها و " این شد "
منتی بر سرشان گذاشتیم و " این شد "
دلمان از برای خودمان بود و " این شد "
حق را به پس پرده بردیم و ناحقی را نمایان و " این شد "
روزها را انکار کردیم و شب بود که " این شد "
حرمتها را شکستیم و جایش سخن خود نهادیم و " این شد "
حال تیشه بر نعش بی جان خود می زنیم و " این شد "
نمی دانم "چه شد" که "این شد"