متولد مهر (دخمه ای برای همدلی)

"خرد" از آن کسی است که بیاندیشد.

متولد مهر (دخمه ای برای همدلی)

"خرد" از آن کسی است که بیاندیشد.

درباره ایران

 

 

 ایران  

 

 

 

کشور ایران کنونی

 

که ایران بهشت است یا بوستان            همی بوی مشک آید از دوستان

فردوسی 

 

مزن زشت بیغاره ز ایران زمین        که یک شهر ازآن به ز ماچین و چین

اسدی توسی 

 

همه عالم تن است و ایران دل            نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه  ایران  دل زمین  باشد            دل  ز  تن به  بود  یقین باشد

نظامی گنجوی 

 

 

 

ایران در لغتنامه ی دهخدا  

ایران. (اِخ) پهلوی، «اِران». به کشور ایران در عهد ساسانی «اران شتر» می گفتند. در عصر هخامنشی «ایی ریا» نام قوم ایرانی بود و این کلمه را نام قوم «اُسِّت ِ» قفقاز به صور «ایرون»، «ایرو» و «ایر» به خود اطلاق کرده اند.(حاشیه ی برهان چ معین). کلمات آریا، آریائیان و ایران و امثال آن که در زبان باقی مانده از این کلمه گرفته شده است. فلات (نجد) وسیعی است در آسیای جنوب غربی که شامل قفقازیه و ترکستان و افغانستان و ایران کنونی می شود. مساحت این فلات را 2600000 کیلومتر مربع نوشته اند.

همین سرزمین است که بعدها در مآخذ تاریخی و جغرافیایی قدیم ایرانشهر مملکت ایران بکار رفته است. در مغرب زمین از قرون وسطی به نام هایی از قبیل «پرس»(به لهجه ی فرانسوی) و «پرشا»(به لهجه ی انگلیسی) مقتبس از لفظ «پرسیس» که نام یونانی قسمتی از ایران (کما بیش مطابق فارس) بوده برمی خوریم ولی در سال 1935 میلادی بر طبق تقاضای دولت ایران به جای پرس، پرشا و غیره، کلمه ی ایران پذیرفته شده است و نام این کشور به ایران تبدیل گردید. 

از جزایر ایران در خلیج فارس (تقریبا از غرب به شرق)، خارکو، خارک، مجمع الجزایر بحرین، شیخ شعیب، هندورابی، کیش، سیری، ابوموسی، تنب کوچک، تنب بزرگ، قشم، هنگام، لارک و هرمز را می توان نام برد. مرزهای ایران در طی تاریخ دراز این کشور بارها تغییر یافته است. در اوج اقتدار از دوران هخامنشیان، امپراطوری ایران از رود سند تا دریای اژه و رود نیل و از سیحون و دریای خزر و جبال قفقاز و دریای سیاه تا خلیج فارس و بحر عمان ممتد بود. در طی قرون متمادی گاه بر وسعت این کشور افزوده شده و گاه اراضی آن بدست اجانب افتاده است و پس از استیلای عرب استقلال ایران از بین رفت و این سرزمین جزء امپراطوری وسیع اسلام گردید. تا آنکه در اوان قرن سوم هجری سلسله هایی مانند طاهریان، صفاریان، سامانیان، آل بویه، غزنویان، آل زیار در استقرار حکومت ایرانی در ایران کوشیدند و رفته رفته کشور ایران را از سلطه ی حکام عرب بیرون آوردند و در حقیقت با تشکیل سلسله ی طاهریان که در سال 207 هجری قمری در خراسان استقرار یافت دوران تسلط عرب در ایران به سر رسید و ایران توانست استقلال قومی خود را بدست آورد و بار دیگر تاریخی خاص داشته باشد. 


ایران کنونی در عهد صفوی تشکیل شد و وحدت ملی و سیاسی یافت.

پایتخت ایران : پایتخت ایران در دوران مختلف تغییر کرده است چنانکه در دوران پادشاهی صفویه ابتدا قزوین و سپس اصفهان بود و در دوران پادشاهی زندیه شیراز و از زمان سلطنت قاجاریه تهران پایتخت کشور ایران گردید و هم اکنون نیز این شهر پایتخت کشور ایران است. 

 

پستی و بلندی :  

بیش از نود درصد ایران کنونی در ناحیه ی معروف به فلات ایران قرار دارد که از دره های فرات و دجله تا ارتفاعات پامیر ممتد است. سرزمین ایران عبارت است از یک فلات مرکزی پهناور و حاشیه ی کوهستانی که خود به سه منطقه تقسیم می شود. کوه های زاگرس (کوه های غربی و جنوب غربی) و امتداد آن ها تا مکران، کوه های شمالی و ارتفاعات زاگرس در آذربایجان و خارج از آن در توده ای معروف به (گره ِارمنستان) که مرکزش کوه های آرارات است به هم متصل می شوند. و کوه های آسیای صغیر از قفقاز به همین گره متصل اند.
از سه منطقه ی مذکور، منطقه ی اول مشتمل است بر کوه های کردستان، لرستان، بختیاری، فارس، مکران و بلوچستان. کوه ها و قلل عمده ی آن کبیرکوه، پشتکوه، پیش کوه، اشتران کوه (در جنوب شرقی الوند)، زردکوه، علیجوق، کوه کیلویه، دینار و کوه های لارستان است. منطقه ی شمالی منقسم می شود به کوه های آذربایجان (مشتمل بر قراداغ، جبال طالش، آق داغ، سهند، سبلان، قوشه داغ، قافلان کوه).

جبال البرز (بلندترین قله اش دماوند به ارتفاع 5654 متر) و کوه های خراسانی (مشتمل بر هزارمسجد، قراداغ، آلاداغ و بینالود) مرتفعات شرقی یک رشته کوه های غیرمنظمی هستند که از شمال به جنوب امتداد دارند از جمله می توان کوه تفتان را نام برد. 

فلات مرکزی نیز هموار و بی عارضه نیست بلکه دو دسته کوه از آن می گذرند. دسته ی غربی از میانه تا کرمان در امتداد جنوب شرقی ممتد است که در نزدیکی کرمان ارتفاعش از 4200 متر تجاوز می کند. بین این دسته و دسته ی کوه های غربی و جنوبی حوضه ی چندی (از جمله اصفهان) قرار دارد. رشته ی دیگر از نیشابور تا مرز بلوچستان کشیده شده و حوزه ی سیستان را از کویرهای مرکزی جدا می کند.
 

از کوه های فلات مرکزی می توان کرکس (جنوب کاشان)، درویش (جنوب شرقی کرکس)، شیرکوه (جنوب یزد)، بنان (شمال غربی کرمان)، بارز (جنوب غربی کرمان)، هزار (جنوب کرمان) و توشادر و تزمان و بیرگ در (بلوچستان) را نام برد. 


فاصله ی میان این دو دسته کوه را بیابان های معروف به کویر فرا گرفته که سطح آن ها تا حدود 2000 متر پایین تر از مرتفعات مرزی آن هاست. از جمله می توان کویر لوت (بین قهستان و کوهستانات قهرود) و دشت کویر یا کویر نمک (از حدود قم و کاشان تا کویر لوت) را نام برد، در تمام این بیابان ها مخصوصا در کویر نمک و کویر لوت باطلاق های متعدد واقع شده که آب های گل آلود آن ها در تابستان خشک شده نشت های نمک به جا می گذارند.

مهم ترین آن هاعبارتند از دریای نمک یا حوض سلطان (جنوب شرقی قم)، باطلاق نمک (شمال جندق)، شورگز هامون (شمال شرقی بم) و هامون جزموریان (غرب بمپور). 

 

رودهای مهم ایران : 

1. رودهایی که وارد دریاچه ی خزر می شوند عبارتند از :

ارس، سفیدرود (قزل اوزن )، اترک، گرگان، هراز، چالوس، بابل، تالار، تجن و نکا.

2. رودهایی که به طور مستقیم و غیر مستقیم به خلیج فارس و بحر عمان می ریزند عبارتند از : 

کرخه، دز، کارون (بزرگ ترین رود ایران و تنها رودی که قسمتی از آن قابل کشتیرانی است)، جراحی، تاب، دالکی، سند، نابند، مهران، شور، میناب.

به علاوه قسمت علیای اغلب واردات سمت چپ دجله مانند زاب و دیاله در خاک ایران است.

3. رودهایی که در فلات مرکزی ایران جریان دارد. مهم ترین آن ها عبارتند از :

زاینده رود که وارد مرداب گاوخونی می شود و زرینه رود که وارد کرج و جاجرود و حبله رود که وارد حوضه ی دریاچه ی قم یا حوض سلطان می شوند و رود کر یا کورش که وارد دریاچه ی نیریز یا بختگان می گردد و بمپور و هلیل رود که در حوضه ی جزموریان می ریزند و هیرمند که وارد حوضه ی هامون می گردد. 

 

 

دریاچه های ایران : 

دریاچه ی خزر یا دریای مازندران (بزرگ ترین ِدریاچه های دنیا). دریاچه ی ارومیه، دریاچه ی نمک (دریاچه ی قم یا دریاچه ی حوض سلطان)، دریاچه ی بختگان (دریاچه ی نیریز) و دریاچه ی هامون. 

 

زمین شناسی ایران : 

کشور ایران که قسمتی از نجد ایران است از لحاظ زمین شناسی به طور کلی به ترتیب زیر است :

در مرکز و مشرق و جنوب شرقی، زمین های کویری که بیشتر ماسه و شن و گاهی تشکیلات کولابی و دریاچه دارد و بیشتر از بقایای دریاچه ی عهد سوم است. جنوب ایران بیشتر تشکیلات دوران سوم را دارد و تشکیلات نفتی بیشتر در همین قسمت ها است. 


در شمال شرقی ایران (اطراف مشهد) غالبا تشکیلات دوران دوم به انضمام تشکیلات آتشفشانی و نیز قسمتی از تشکیلات دوران سوم دیده می شود.
و در شمال ایران در قسمت های سواحل بحر خزر بیشتر تشکیلات دوران سوم و در قسمت های جنوبی تر (رشته ی البرز) تشکیلات دوران دوم و اول به انضمام تشکیلات آتشفشانی مشاهده می گردد.
در آذربایجان شمالی غالبا زمین های دوران دوم و ابتدای دوران سوم و تشکیلات آتشفشانی وجود دارد. 


در آذربایجان غربی و سواحل دریاچه ی اورمیه تشکیلات دوران اول و ابتدای دوران سوم و تشکیلات آتشفشانی محسوس است.
در مغرب ایران (کرمانشاهان و کردستان) بیشتر تشکیلات مربوط به ابتدای دوران سوم و اواخر دوران دوم است. در جنوب شرقی ایران (بلوچستان) بیشتر تشکیلات دوران سوم دیده می شود. 

وضع اقلیمی ایران : 

در باب اقلیم ایران هنوزمطالعات کافی به عمل نیامده است. اقلیم کشور به طور کلی برّی است.
ارتفاع کوه های شمالی و غربی و جنوبی به قدری زیاد است که از تاثیر کلی بادهای مربوط به بحر خزر و مدیترانه و خلیج فارس در نواحی داخلی ایران جلوگیری می کند و به این ترتیب دامنه ی خارجی این کوه ها مرطوب و دامنه های داخلی خشک است. 


بارندگی در ایران نتیجه ی ابرهای مدیترانه ای و رطوبت بحر خزر است و بدین جهت در شمال غربی و شمال زیادتر می باشد و به طور کلی بارندگی درجنوب شرق رفته رفته کم می شود. 


اقلیم سواحل شمالی و جنوبی به کلی متفاوت است. اقلیم سواحل دریای خزر بارانی و مرطوب و دارای تابستان های ملایم می باشد. در سواحل شمالی گیلان، مازندران و گرگان حرارت ممکن است به 40 درجه ی سانتیگراد برسد. از طرف دیگر هنگام وزش هوای سرد قطب شمال گرما در شب ممکن است به 12 درجه برسد. بارندگی سالیانه از 1500 میلیمتر ممکن است تجاوز کند و بیشتر آن نواحی ساحلی دارای رستنی های پرپشت است و دامنه ی شمالی البرز مستور از جنگل می باشد. در ارسباران، دشت مغان و نواحی معتدل لرستان و فارس و بختیاری اقلیم مشابهی دارند. سواحل خلیج فارس بسیار گرم و از بندر لنگه تا بندر دیلم مرطوب است. گرمای متوسط سالیانه بیش از 18 درجه می باشد، بارش سالیانه در بوشهر که از سایر نقاط سواحل جنوبی بارش بیشتر دارد 263.8 میلیمتر است و بارش در چاه بهار فقط 118.5 میلیمتر می باشد. 

سراسر فلات مرکزی ایران و دشت خوزستان اقلیم خشک دارد و از این ناحیه ی وسیع دشت کویر و کویر لوت و دشت سیستان کم آب است. و در این ناحیه ی پهناور فقط سیستان و خوزستان و حواشی کویر و نواحی نسبتا مرتفع قابل سکونت است (مانند بم، ایرانشهر، طبس و شهداد) و بقیه ی بیابان ها خشک و بی آب و علف و سنگلاخ و یا ریگزارند که در فرورفتگی آن ها نمک زارها قرار گرفته است. 

اقلیمی که می توان آن را سردسیری نامید در منطقه ی وسیعی ممتد از آذربایجان تا فارس و کرمان دیده می شود. قسمتی از خراسان شمالی (شامل مشهد) نیز همین اقلیم را دارد در این ناحیه متوسط حرارت سردترین ماه از 3.5 درجه ی سانتی گراد کم تر می باشد. البته اقلیم بعضی نواحی در قسمت های مذکور با اقلیم عمومی آن قسمت تفاوت اساسی دارد و مثلا ارتفاعات کوهستان های آذربایجان و دامنه های مرتفع دماوند و سایر قلل البرز و قلل زاگرس اقلیم قطبی دارند و در آن جا دمای متوسط سالیانه کمتر از 5 درجه است. 

 

رستنی های ایران : 

در ایران رستنی های بسیار می روید که غالب آن ها بومی این سرزمین می باشند. به طور کلی به علت تنوع اقلیم، توزیع گیاهان در ایران بسیار متنوع است. کویرها و بیابان های مرکزی از جهت گیاهان از تمام نقاط دیگر آسیا فقیرتر است و از طرف دیگر کرانه ی دریای خزر که باران فراوان و هوای ملایم دارد سرشار از گیاهان است. 


در دامنه های شمالی البرز تا ارتفاع 1800 متر درختان گردو، بلوط، افرا، روش، زبان گنجشک، نارون، سرو، لالکی، شمشاد، و کرت وجود دارد و بهترین مناطق جنگلی ایران در این ناحیه می باشد. 


در خراسان و آذربایجان، لرستان، کردستان، کرمانشاهان، اصفهان، کهکیلویه ی فارس، کوه های بختیاری و کرمان نیز مناطق جنگلی وجود دارد. از گیاهان دانه دار (پنبه، بزرک، کنجد، کرچک) روغن استخراج می شود. از گیاهان و بوته های وحشی صمغ های گوناگون (کتیرا، سقز، سریش، انقوزه) بدست می آید.
 

از گیاهان رنگی، نیل، روناس، مازو، حنا، زعفران و غیره حاصل می گردد. بسیاری از گل ها بومی ایران هستند : لاله، گل سرخ، علف مشک، جنتیانا، گل استکانی، شقایق، شمعدانی، عطری، بنفشه، پامچال، زنبق، ختمی درختی، شمشادپیچ و یاسمن و ... 

حیوانات ایران : 

در جنگل های البرز، ببر، پلنگ، خرس، گراز و جوجه تیغی یافت می شود. روباه، یوزپلنگ، گرگ، شغال، سنجاب و خرگوش نیز در این جنگل ها فراوان است. در کویرها و نمک زارها گورخر و در دشت ها آهو، در کوه ها میش، قوچ و بز و در نواحی باطلاقی خرس یافت می شود. حشرات و خزندگان در ایران فراوان است. اطلاعاتی که از پرندگان ایران داریم، بسیار ناقص است. 


از جمله پرندگان اهلی، مرغ، خروس، اردک، غاز، کبوتر و بوقلمون،
و از جمله پرندگان وحشی اردک وحشی، درنا، بلدرچین، خروس کولی، کبوتر چاهی، توکا، سار، تیهو، باقرقره، قرقاول، کبک، قمری، چکاوک، عقاب، باز، لک لک، قوش، قره قوش، قرقی، کرکس، سبزقبا، هدهد، حورصید و اقسام گنجشک و جغد است. 

در رودهای کنار دریای خزر اقسام فراوانی از ماهی ها یافت می شود. مانند : ماهی آزاد، ماهی سفید، کولی، سوف و ماهی خاویار. صید ماهی های گوناگون خلیج فارس در این اواخر اهمیت پیدا کرده است. 

 

معادن ایران : 

عمده ترین منابع معدنی ایران معادن نفت و گاز است که قسمت اعظم آن از مسجدسلیمان، لالی، هفتگل، نفت سفید، آغاجاری، گچساران، اهواز، بندرعباس، بینک، منه، پازنان، نفت شاه، سراجه و قم استخراج می شود.
 

معادن زغال سنگ، بیشتر در نواحی گاجره، شمشک، نسا، لولان، گرمابدره، الیکا، گلندرود، زیراب، سمنان، شاهرود، تربت جام، کاشان، طرق، شمس آباد و کرمان قرار دارد. 


معادن آهن در اراک، ملایر، کرمان، یزد، اصفهان، کاشان، دامغان، سمنان، خراسان، اطراف تهران، آذربایجان، گیلان، زنجان، خراسان و جزایر خلیج فارس می باشد. 


معادن مس در انارک، آذربایجان، اردستان، شاهرود، زنجان، کرمان.
معادن منگنز در رباطکریم، نائین، اردستان، اشتهارد، و کرومیت در عباس آباد، شاهرود، سبزوار، فریمان، رباطسفید، کرمان و فارس.
طلا در موته.
گوگرد در سمنان و نواحی خلیج فارس.
فیروزه در خراسان که فیروزه ی نیشابور از قدیم مشهور بوده است.
معادن سنگ مرمر در یزد.
گائولن در حوالی دماوند، نطنز، مرفه، ساوه، آباده، علی آباد قم،
خاک سرخ در جزیره ی هرمز، گناباد، بجستان، رطون، نهاوند.
سنگ های ساختمانی، گرانیت، بازالت و گچ و آهک در غالب نقاط ایران وجود دارد. 

مردم ایران : 

نژاد آریایی که در حدود اواسط هزاره ی دوم قبل از میلاد در ایران جایگزین شد در طی تاریخ با اقوام مختلف عرب و ترک وغیره درآمیخت و نژاد ایرانی به معنی اخص از اعقاب این آریایی ها محسوب می شود. 

 

دین ایران : 

بیش از 99 % سکنه ی ایران مسلمانند و از این عده قریب 80 % شیعه ی دوازده امامی (مذهب رسمی کشور) و بقیه سنی (عمدتا کردها، بلوچ ها و ترکمن ها) و شیعه ی اسماعیلی می باشند.
یک صدم دیگر اقلیت زردشتی است که عده ی آنان 10000 تا 15000 نفرند و غالبا در یزد و کرمان و تهران و اطراف سکنی دارند.
اقلیت یهودی، در حدود 40000 نفرند و اقلیت ارمنی در حدود 120000 نفرند که غالب آن ها در ارومیه، تبریز، تهران، فریدن، و جلفای اصفهان سکونت دارند.
اقلیت آسوری بیشتر در ارومیه سکونت دارند.
در ایران گروهی از پیروان مذهب پرتستان و کاتولیک رومی نیز وجود دارند که غالبا در تهران و معدودی در سایر نقاط ایران پراکنده اند. 

 

زبان رسمی ایران : 

زبان رسمی ایران فارسی است که نه فقط در ایران بلکه از کوه های زاگرس تا پامیر و سیردریا گسترش دارد. 

 

کشاورزی ایران : 

محصولات کشاورزی عمده ی این کشور گندم و جو و برنج است و بسیاری از رستنی ها و میوه ها در ایران به عمل می آید و بسیاری از آن ها بومی این سرزمین می باشد. 


خشکبار از صادرات مهم کشور است.
مرکبات در کرانه های بحر خزر و فارس و کرمان، خرما در خوزستان و سایر نواحی ساحلی گرم خلیج فارس و دریای عمان و نیشکر در خوزستان و چغندر قند در اغلب نواحی به عمل می آید. 


پنبه در گرگان و مازندران و دیگر نقاط ایران زراعت می شود.
محصول چایی گیلان مهم است.
توتون و تنباکو در کردستان، گیلان، آذربایجان، اصفهان و شیراز به عمل می آید و در انحصار دولت است و تجارت تریاک تا مهر ماه 1334 خورشیدی که کشت خشخاش و استعمال تریاک ممنوع شد، نیز در انحصار دولت بود و اخیرا براساس ضوابط خاصی کشت تریاک و برداشت محصول آن زیر نظر دولت انجام می شود و منحصرا به مصرف دارویی می رسد.
آبیاری از مشکلات کشاورزی ایران است و در اغلب نواحی متوسل به حفر قنات می شوند و این روش که در فلات ایران منحصر به کشور ایران است از ادوار پیش از تاریخ سابقه دارد. در سنوات اخیر طرح های سدسازی و حفر چاه های عمیق به موقع اجرا گذاشته شده است.

تا قبل از بهمن ماه 1341 خورشیدی اصول و طرق کشاورزی ایران ابتدایی و بر اساس ارباب - رعیتی بود و از آن به بعد اقدامات اصلاحی بر مبنای تقسیم اراضی میان کشاورزان و دیگر طرح های مخصوص در حمایت کشاورزان و استفاده از وسایل مکانیکی به مورد اجرا گذاشته شد که وضع کشاورزی ایران را به کلی دگرگون ساخته است. دامپروری (گوسفند، بز، گاو، الاغ، شتر، استر و اسب) در نزد قبایل رایج است و در نواحی خراسان و آذربایجان نیز اهمیت دارد.

 

 

صنایع ایران : 

از صنعت نفت که بگذریم مقدمات صنعتی کردن کشور از دوره ی رضاشاه آغاز شد و در سال های اخیر قدم های مهم و موثری در این باره برداشته شد. صنایع عمده بعد از صنعت نفت صنعت نساجی مخصوصا در تهران و اصفهان و مازندران پیشرفت کرد و صنعت تهیه ی موادغذایی از قبیل خاویار و کنسرو ماهی و همچنین تهیه ی ادوات الکتریکی، مونتاژ و ساخت رادیو و تلویزیون و یخچال و کارخانه های تصفیه ی قند و کارخانجات روغن نباتی توسعه ی قابل ملاحظه ای یافته است. 

همچنین صنعت تهیه ی توتون و صنایع ماشین سازی و لاستیک سازی پیشرفت فراوان کرده است. از صنایع کبریت سازی و سیمان و سایر مصالح ساختمانی، تسلیحات و کالاهای کائوچویی و پلاستیکی و همچنین از صنعت قالیبافی که در شمار صنایع ایران و از مهمترین صنایع ملی و صادراتی کشور است باید یاد کرد. تشکیلات کارگری قبلا بر طبق اصول اصناف بود. بعد از جنگ جهانی دوم اتحادیه های کارگری تشکیل یافت و قانون کار مقرر شد و با سهیم شدن کارگران در منافع کارخانه ها و کارگاه ها مهمترین تحول کارگری ایران به وقوع پیوست.

 

 

راه های ایران : 

راه های داخلی ایران عبارت است از راه آهن و جاده های آسفالت شده و شنی و خاکی. خطوط آهن در دست بهره برداری جمعا 3505 کیلومتر است و خطوط مهم آن عبارتند از :

خط تهران - بندر ترکمن (464 کیلومتر).
تهران - بندر شاهپور (928 کیلومتر).
تهران - تبریز (742 کیلومتر).
گرمسار- مشهد (811 کیلومتر).
اهواز - خرمشهر (123 کیلومتر).
قم - کاشان (98 کیلومتر).
تبریز - جلفا (146 کیلومتر).
صوفیان - شرفخانه (53 کیلومتر).
میرجاوه - زاهدان (92 کیلومتر).
سربندر - بندرمعشور (12 کیلومتر).
بندر ترکمن - گرگان (36 کیلومتر).
کاشان - یزد (377 کیلومتر) که در دست ساختمان است.

طول راه های آسفالت شده 2514 کیلومتر، راه های شنی 14343 کیلومتر و راه های خاکی 11314 کیلومتر است. به علاوه حدود 1790 کیلومتر در دست اقدام برای آسفالت می باشد.

از لحاظ ارتباط هوایی فرودگاه هایی در ایران ساخته شده است که مهم ترین آن ها فرودگاه مهرآباد تهران و فرودگاه آبادان می باشد.

بنادر صادراتی ایران در جنوب، آبادان (نفت) و بندر خرمشهر و شاهپور است. تجارت با کشور شوروی از طریق بنادر دریای خزر (بندر انزلی و بندر ترکمن) انجام می گیرد. 

 

 

هنر و معماری ایران : 

ریشه های هنر ایران را باید در ادوار پیش از تاریخ این کشور جستجو کرد. از اواسط قرن 19 میلادی دانشوران و هنرشناسانی در بازیافتن و طبقه بندی این ریشه ها پرداخته اند و هنوز دانشوران و هنرشناسانی به این کار سرگرمند. از آغاز تاریخ ایران بر اثر مهاجرت اقوام متعدد و فتوحات جهانگشایان ایرانی و فرمانروایی متناوب بیگانگان شیوه های گوناگون هنری وارد این سرزمین شده است. 


این شیوه ها همواره با سنت های دیرین بومی درآمیخته اما تا پایان عهد صفویه (1135 هجری قمری) هیچ گاه از اصالت آن ها نکاسته است. به عکس هنرهای حاضر ایران از این پیوندها نیرو گرفته و بی آن که خصیصه ی خود را ببازد گسترش و تکامل پذیرفته است. 

در عصر شاهان هخامنشی (550 - 330 پیش از میلاد) بابلیان، لیدیائیان، مصریان و اقوام دیگری که مقهور کوروش بزرگ و جانشینان وی شده بودند در ایجاد فرهنگ هنری که بر پایه ی بزرگداشت شاهان استوار بود ایرانیان را یاری کردند. با آن که تاثیر سبک های معماری یونان و مصر و آشور در آثار تخت جمشید آسان به چشم می خورد اما شیوه ی خاص معماری ایرانی نیز در این آثار بارز می باشد. 

ستون های تخت جمشید از ستون های یونانی نازک ترند و شیارهای روی آن ها باریک تر و به هم نزدیک تر، پایه های بلند و اغلب ناقوسی شکل دارند. سرستون ها هر یک به شکل نیم تنه ی دو نره گاو است که پشت به پشت هم داده اند و گل های دوازده پر ساده ای حاشیه وار آن ها را زینت بخشیده است. پیکره های سنگی کاخ ها گویا و ساده اند و در تراشیدن آن ها واقع پردازی و اندیشه های حماسی با ظرافت و نظمی شگفت به هم تلفیق شده اند. از این قبیل اند نقش های برجسته ی خراج گزاران و سربازان و بردگان و جانوران و گیاهان که در کنار پلکان های تالار بزرگ کاخ خشایارشاه بر دیوار حجاری شده اند. 

اشیاء و پیکره های کوچک فلزی به ویژه زیورهای طلا و نقره که از خاک برون آمده نشانه ی رونق هنر فلزکاری در اعصار قدیم است. پس از حمله ی اسکندر تا پنج قرن آثاری پدید آمد که معدودی از آن ها به جا مانده و تاثیر شدید هنرهای ولایتی یونان و مایه های رومی در آن ها نمودار است. 

در عهد ساسانیان (226 - 640 میلادی) هنرهای بومی دوباره جان گرفت. بقایای کاخ های تیسفون و فیروز آباد نمودار بناهای عظیمی است که از آجر و سنگ ساخته شده بوده و گچ بری های سنگین تالارهای آن ها را زینت می داده است. ساختن گنبدهای عظیم بر اطاق های مربع تا آن زمان ممکن نبود. معماران عهد ساسانی با ابداع طرق جدید (از قبیل طاق های ضربی) این مشکل را حل کردند و تحول مهمی در کار معماری پدید آوردند. در نقش های برجسته ای که پیکرتراشان این عهد بر صخره های نقش رستم و طاق بستان به جا گذاشته اند شیوه ی مستقل به چشم می خورد. در این عهد برجسته کاری بر ظروف طلا و نقره رواج یافت، صحنه های شکار، تصاویر جانوران و نیز نقش سیمرغ بر ظروف عهد ساسانی فراوان بود. نقش هایی از این قبیل بر پارچه های لطیف ابریشمین نیز می نهادند. 

پس از حمله ی اعراب هنر و فرهنگ ایران به تدریج با هنر و فرهنگ دیگر کشورهای اسلامی درآمیخت و به شکل تازه ای جلوه گر شد. از نخستین هنرهای اسلامی در ایران نمونه های معدودی به جا مانده است. مهم ترین این آثار سفال های ظریفی است که با نقوش جانوران و تصاویر دور از طبیعت آدمیان گاه به شکل برجسته زینت یافته است. هنر کتابسازی و خط نویسی در کشورهای اسلامی پیش از عهد عباسیان آغاز شده بود و خوشنویسان ایرانی در این کار سهمی بزرگ داشتند. در قرن یازدهم و دوازدهم میلادی تماس با کشور چین هنرهای ایران را شکفته تر ساخت. ظرافت طرح و کار سفال های معروف ری و پارچه های ایرانی افزایش یافت. معماران با استفاده از سنت های قدیم شاهکارهای عظیم پدید آوردند. مقرنس کاری، گچبری و کتیبه سازی رو به تکامل نهاد. مسجد جامع اصفهان که بیشتر آن در این دوره ساخته شده از شاهکارهای معماری جهان به شمار می رود. 

هجوم مغول و ویرانی شهرهای ایران آسیبی به هنرهای ایران وارد نساخت و به طور کلی روابط ایران و چین بسط یافت. برخی از صنعتگران چینی به ایران آمدند و سنت های هنری آن را با خود آوردند. به کار بردن مایه های هنر چینی مانند ققنس، نیلوفر، کلید و طرح های پیچ درپیچ هندسی در سفالگری و تزیین بناها رواج یافت. هلاکو و جانشینانش در ترویج هنر مصور ساختن کتاب کوشش بسیار کردند و نقاشان ایرانی را با نقاشی خود که در آن زمان تکامل یافته بود آشنا ساختند. 


در دوران ایلخانان مغول هنر مینیاتور کلاسیک ایران پدید آمد و بیشتر برای مصور کردن کتاب هایی مانند شاهنامه و خسرو و شیرین و جز این ها به کار رفت.

در عهد صفوی به خصوص در دوران سلطنت شاه عباس اول هنر معماری ایران بیش از پیش توسعه یافت، اصفهان مرکز اصلی هنرهای ایران شد. معماری بعد از اسلام به اوج خود رسیده بود. مسجد شیخ لطف الله و عمارت عالی قاپو و بناهای مهم دیگر به وجود آمد. میرعماد و علیرضا عباسی در کار خوشنویسی پیشرفت های تازه کردند، رضا عباسی در کار مینیاتورسازی شیوه ای تازه پدید آورد، اما پس از این دوره انحطاط هنر ایران تقریبا در همه ی رشته ها آغاز شد.

در زمان ناصرالدین شاه کمال الملک که به یاری امیرکبیر در فرانسه و ایتالیا نقاشی آموخته بود طبیعت سازی با رنگ وروغن را با اسلوب صحیح در ایران پایه گذاری کرد و پس از چندی مدرسه ی صنایع مستظرفه را به وجود آورد. وی شاگردانی تربیت کرده که برخی از آنان کاری را که او پایه گذاشت هنوز دنبال می کنند. 

در اوایل سلطنت رضاشاه برای احیای هنرهای ملی ایران کوشش هایی شد.
موسسه ی قالی ایران به وجود آمد، مسابقه های هنری برپا شد، به برخی از استادان مینیاتورسازی، خاتم سازی، قلمزنی، منبت کاری و زری بافی که هر یک در شهری سرگرم ساختن کارهای بازاری بودند تامین مالی داده شد تا توانایی خود را برای احیای هنرهای اصیل ملی به کار بندند، چند تن از این استادان در این راه کوشش های صادقانه کرده اند و ضمن پیروی از شیوه های عهد صفویه آثاری به وجود آورده اند که برخی از آن ها در نمایشگاه های بین المللی به تماشا گذاشته شد. 

 

ایران پیش از اسلام : 

در ادوار تاریخی قسمت اعظم ایران را آریایی ها یا آریاها اشغال کرده بودند و چنان که گفته شد نام ایران از همین قوم گرفته شده است. علاوه بر آریایی ها، قبایل متعدد غیرآریایی نیز در ایران سکنی داشته اند. مثلا جغرافیدانان یونانی از مردمی بنام آناریاکای (غیر آریایی) نام برده اند که ساکن سرزمین ماد بودند، و احتمالا تاپورها، آماردها، کاسپین ها، و مخصوصا کادوسی ها یا گلاها (ساکن گیلان) از این مردم غیرآریایی بودند. در سلسله کوه های زاگرس نیز گروه های غیرآریایی مانند گوتی ها، لولوبیایی ها، کوسایی ها، و عیلامی ها (در عیلام) سکونت داشتند و این طوائف سرانجام مقیم هند و اروپا شدند. از جمله ی آریایی ها مادها در شمال غربی ایران (سرزمین ماد)، پارسی ها در قسمت جنوبی (کما بیش مطابق فارس)، و پارتی ها در خراسان سکنی داشتند.

نام مادها اول بار در 836 پیش از میلاد در تاریخ می آید، و این قوم در اوائل قرن هفتم پیش از میلاد، اولین دولت ایرانی را تاسیس نمودند. از پادشاهان بزرگ این سلسله هوخشتره (کواکسارس) بود و او با دولت بابل متحدا دولت آشور را مقهور و مملکت آشور را بین خود تقسیم کردند و قدرت دولت ماد نه فقط بر ایران بلکه بر ارمنستان غربی و کیدوکیه بسط یافت. 


دولت ماد در 550 پیش از میلاد، به دست کورش بزرگ منقرض شد و سلطنت ایران به پارسیان منتقل گردید. در زمان داریوش بزرگ امپراطوری هخامنشی به منتهای خود رسید، و از هند و پامیر تا دریای آدریاتیک واز دریای عمان تا کوه های قفقاز و دریای خزر و ماوراء سیحون منبسط بود. جنگ های ایران و یونان در زمان او آغاز گردید. 


دولت هخامنشی سرانجام در 330 پیش از میلاد، به دست اسکندر مقدونی منقرض شد، تخت جمشید به آتش بسوخت، داریوش سوم به قتل رسید و ایران جزیی از امپراطوری مقدونی گردید.
 

پس از مرگ اسکندر (323 پیش از میلاد)، ممالک مفتوحه ی او بین جانشینانش تقسیم شد و بیشتر متصرفات آسیایی او که ایران هسته ی آن بود، به سلوکوس اول رسید و ایران تحت حکومت سلوکیان درآمد و این سلسله از سال 312 تا 64 پیش از میلاد در ایران سلطنت کردند، و در این دوره تمدن یونانی در ایران نفوذ نمود. 


سلطنت سلسله ی سلوکی را در ایران قوم آریایی پارت منقرض کرد، و از 250 پیش از میلاد تا 226 میلادی سلسله ی اشکانیان در قسمت هایی از ایران و سرزمین های مجاور آن سلطنت کردند و امپراطوری اشکانی در دوره ی عظمت آن از رود فرات تا هندوکش و حدود پنجاب و از دریای عمان و خلیج فارس تا رود جیحون و دریای خزر و کوه های قفقاز انبساط یافت. در عهد اشکانی جنگ های ایران و روم آغاز گردید.
 

سلسله ی اشکانی در اثر اختلافات داخلی ضعیف شد و سرانجام به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید، و وی سلسله ی پارسی ساسانیان را تاسیس نمود که تا 652 میلادی در ایران سلطنت کردند. ساسانیان حکومتی ملی و متکی به دین و تمدن ایرانی تاسیس کردند. جنگ های روم و ایران در دوره ی ساسانی ادامه یافت. امپراطوری پهناور ساسانی که زمانی از رود سند تا دریای سرخ ممتد بود، سرانجام بر اثر مشکلات خارجی و گرفتاری های داخلی ضعیف شد، و آخرین پادشاه این سلسله یزدگرد سوم مواجه با حمله ی اعراب گردید. در جنگ های قادسیه (13 هجری قمری)، مداین، جلولاء و نهاوند (21 هجری قمری) ایرانیان مغلوب شدند و دولت ساسانی منقرض شد.

 

 

تمدن ایران پیش از اسلام : 

فرهنگ عصر حجر قدیم ایران بوسیله ی کاوش های سال 1318 (1939 میلادی) هیئت اعزامی دانشگاه پنسیلوانیا در نزدیکی کرمانشاه و کنار دریای خزر شناخته شد. آثار انتقال به زندگی ده نشینی همراه با ساختن ظروف سفالی و کشاورزی در باکون و در غاری در مشرق شوش بدست آمده. رفته رفته با پیشرفت کشاورزی و اهلی کردن حیوانات، دهکده های فراوان پیدا شد، و در منطقه ی فرهنگی مشخصی در این سرزمین ظاهر گردید، یکی در شمال شرقی (سیلک، ری، حصار، آنو) و دیگری در مغرب و جنوب غربی (گیان شوش، باکون). مشخص فرهنگ شمال شرقی سفال های سرخ رنگ و مشخص فرهنگ غربی و جنوب غربی سفال های زردرنگ است، که هر دو هنرمندانه با اشکال هندسی نقاشی شده است. این دو فرهنگ در الواح خود، از لوازم زندگی شهر نشینی برخوردار بوده اند (چرخ و کوره   کوزه گری، آلات و ظروف ریختگی یا مسی چکشی) و تشریفات خاصی برای مردگان داشتند، و مجسمه های سفالی انسان و حیوان از آن زمان بدست آمده است. 

در اوایل هزاره ی چهارم پیش از میلاد، فرهنگ های جدیدی جانشین فرهنگ کهن شد. دو فرهنگ متوالی همراه با ظرف های سفالی بی نقش در شمال غربی روی کار آمده که در حدود 2000 سال پیش از میلاد، از میان رفت. 


در خوزستان نیز آثاری بدست آمده که با فرهنگ باستانی عراق ارتباط دارد. نوع تازه ای از سفال منقش نماینده ی فرهنگ غربی از آن به بعد ایران است (گیان شوش و تل شغال نزدیک تخت جمشید). از آن زمان تا آغاز تسلط سلسله ی هخامنشی، عیلام (شوش) ایالت متمدن و خط و نوشته دار ایران است و از لحاظ فرهنگ شبیه سومر و بابل بود و در هزاره ی دوم پیش از میلاد، دو فرهنگ بر مغرب ایران، میان کرمانشاه و شوش، سایه گسترد، که مشخص اولی تابوت های سنگی دردار و ظرف های منقش شده و مشخص دومی کوزه های دو دسته ای تصویردار بود. به استثنای قبرستانی از عصر آهن در سیلک و ظروف خوش نقش آن، که حاکی از ارتباط آن ها با قفقاز و فریگیا است، آثار باستانی شناخته شده ی اوائل هزاره ی اول پیش از میلاد، همه منحصرا از مغرب است.
آخرین مهاجرنشین در گیان تا پس از 1000 پیش از میلاد، دایر بود. در این زمان هنر ریخته گری جالب توجهی (مجسمه ی حیوانات) در لرستان و آذربایجان جنوبی ترقی فراوان کرد.

 

 

ایران بعد از اسلام : 

تاریخ ایران بعد از اسلام از واقعه ی نهاوند در حدود سنه ی 21 یا 22 هجری قمری آغاز می شود. در این نبرد که دنباله ی جنگ قادسیه و جنگ مداین و جنگ جلولاء بود، یزدگرد پادشاه سلسله ی ساسانی از هرگونه مقاومت و مدافعه ی منظم مایوس گردید و ناچار به داخل کشور عقب نشینی کرد و سرانجام به مرو رفت و در آنجا کشته شد. از آن پس اعراب به فتح بلاد ایران و بسط اسلام در اطراف اهتمام کردند و تقریبا بیست سال طول کشید تا تمام بلاد ایران به استثنای کابل و مکران به دست مسلمانان افتاد. خصوصا درخراسان و سیستان که از مراکز و ساخلوهای دستگاه خلافت دور بود. تجدید لشکرکشی همواره لازم می شد چنان که درعهد معاویه که عبدالله بن عامر بار دیگر والی بصره شده بود عبدالرحمان بن سمره را به امارت سیستان فرستاد و نیز نایب خود قیس بن هیثم را به فتح خراسان و تسخیر هرات و بلخ روانه نمود و چون امارت بصره به زیادبن ابیه رسید مرو پایگاه لشکر عرب گشت و نزدیک 5000 خانوار از مسلمین در خراسان سکونت جستند و این کوچ کردن وضع عرب را در خراسان مستحکم نمود. 


از آن پس حجاج بن یوسف به خراسان لشکرکشی های متعدد و خونین کرد. نکته ای که باید بدان اشاره کرد آن است که گرویدن عامه ی اهل یک ولایت به دین اسلام نظیر آن چه در باب قزوین روایت کرده اند، به ندرت اتفاق افتاده است. و با آن که در بلاد جنوبی و غربی ایران از همان آغاز فتوح بعضی عناصر بومی اسلام آوردند لیکن بعضی بلاد خاصه بلاد فارس و جبال و گیلان و دیلم تا یک چند همچنان از قبول استیلای عرب خودداری نمودند و در بعضی دیگر نیز که عرب به فتح آن ها نائل شدند خاصه در آذربایجان و فارس قسمتی از مردم آیین اسلام را نپذیرفته با قبول جزیه و خراج اهل ذمه شدند و بر آیین سابق خویش همچنان باقی ماندند. معذلک به سبب فشار و تحقیر و آزار، عده ای از مجوس فارس به سیستان و مکران رفته از آن جا به مهاجرت راه هند را پیش گرفتند. بلادی که مفتوح می شد اراضی آن ها به تملک مسلمین درمی آمد و مهاجرت و سکونت اعراب در این بلاد سبب تا مین استیلای عرب و موجب نشر و توسعه و ترویج اسلام در آن بلاد می شد. 


البته مزایایی که در دارالسلام مسلمین نسبت به سایر اهل کتاب می داشتند به اضافه ی اهتمام و مجاهده ای که آن ها در نشر و تبلیغ اسلام می ورزیدند سبب شده که اندک اندک آن عده ای هم از اهل ولایات و قرای ایران که اسلام نیاورده بودند به دیانت اسلام درآیند و بعد از مدتی تقریبا اکثریت عمده ی مردم ایران به دیانت اسلام درآمدند و میراث تمدن و فرهنگ ایران که از عهد ساسانیان باقی مانده بود رنگ اسلامی گرفت هر چند جوهر مستقل آن همچنان ایرانی باقی ماند. 

مقدمات جدایی از عرب : 

پیدایش اختلافات داخلی در بین مسلمین پس از قتل عثمان و مخصوصا انتشار عقاید خوارج و شیعه در بین بعضی از موالی، ایرانیان را نیز وارد معرکه ی اختلافات سایر مسلمین کرد و غالبا جهت اظهار نفرت و بغض خویش در مقابل مظالم اعراب و بنی امیه مذهب تشیع که قوی ترین جریان منظم بر ضد بنی امیه بوده با احساسات ایرانیان مناسبت و موافقت تمام داشت و آنان این مذهب را تکیه گاه خویش کردند. نهضت توابین و قیام مختار و خروج زیدبن علی و یحیی بن زید را رنگی خاص بخشیدند چنان که در بعضی از منازعات خوارج نیز که در آن اوقات هدف مبارزه با بنی امیه و سیاست آن ها بود، ایرانی ها دست اندر کار بودند و چون سیاست بنی امیه مبتنی بر سیادت عرب و تحقیر موالی بود از دوام حکومت آن ها ناراحت شده همواره مترصد اقدام به مخالفت با آن ها بودند، چنان که نه فقط با مختار و ابراهیم بن مالک بر ضد عبدالملک بن مروان قیام کردند بلکه به اتفاق عبدالرحمان بن اشعث نیز بر خلاف حجاج همداستان شدند علی الخصوص که خلفای بنی امیه (تقریبا به استثنای عمربن عبدالعزیز) در امر جزیه و خراج خشونت و شدتی تمام به خرج می دادند و حتی نظارت در این امر دیوان خراج را نیز که تا عهد حجاج به دست کاتبان ایرانی و به زبان و به خط ایرانی بود به عربی تحویل نمودند. و بدین گونه سخت گیری در امر خراج و خشونت و تحقیر در معامله با موالی و شدت تبلیغات خوارج و شیعه در اواخر عهد بنی امیه سبب شد که عرب های مقیم خراسان مورد نفرت و عداوت ایرانیان واقع شوند و با وجود پایگاه و مرکزی بالنسبه قوی که در مرو می داشتند به سبب ظهور و بروز تعصب دیرین قبیله ی یمانی و مضری در بین خودشان نتوانستند در مقابل اقدامات راوندیه و هاشمیه و دعاة بنی عباس مقاومت بنمایند. و چون به سبب احتیاط و نظارت و مراقبت مستمر و دقیق خلفا در مورد عراق که از قدیم مرکز مخالفین بنی امیه می بود برای نشر دعوت جدید عباسیان هیچ محلی از خراسان که از مرکز خلافت دور و نظارت در آن مشکل می بود بهتر و مناسب تر نمی نمود، نهضت جدید ضد بنی امیه به کمک سیاه جامگان در آن ولایت به ثمر رسید. و بدین گونه ایرانی ها شکست قادسیه را در زاب جبران نموده و خلافت بنی امیه را ساقط کردند. و خلافت عباسی را در عراق بر روی ویرانه های خلافت امویان و تقریبا در جای امپراطوری ساسانی بنا نمودند. 

کم ترین تاثیر این واقعه آن شد که وضع ایرانیان را در عهد اسلام یکباره به کلی عوض کرد. قومی را که تا چندی قبل تابع و خراج گزار و معرض نفرت و اهانت عرب بود جانشین عالی ترین مقامات کرد. غلبه ی مامون عباسی بر برادرش امین موجب مزید مداخله ی ایرانیان در دستگاه خلافت و سبب نشر و نفوذ ذوق و ادب و تمدن ایرانی در بین عرب گشت. البته خاندان هایی مانند کیان و آل سهل در آن تاثیر و مداخله ی تمام داشته اند. روی هم رفته ظهور و تاسیس دولت عباسیان را که ایرانیان و خاصه خراسانیان در ایجاد آن سهم فراوانی داشته اند، مبداء تجدید استقلال واقعی ایران می توان شمرد. و از شور و علاقه ای که خراسانیان در این مورد از خود نشان داده اند پیداست که آن هدف ها و غایت ها که در دعوت عباسیان تبلیغ و تعیین می شده است با آرزوهای مردم ایران مناسبت و موافقت تمام داشته است. 

می توان یقین داشت که عناصر مختلف هم در پیش بردن این دعوت آگاهانه و از روی عمد و قصد با یکدیگر همکاری کرده اند و از نهضت هایی که بلافاصله متعاقب قتل ابومسلم خراسانی و به عنوان خون خواهی او در بلاد مشرق برخاست پیداست که نگرانی خلفای عباسی از ابومسلم و یاران او بی مورد نبوده و در این نهضت که سیاه جامگان بر خلاف امویان کرده بودند احتمالا هدف هایی برتر و دورتر نیز وجود داشته است. در هر حال استیلا و اعتلای ایرانیان در دستگاه خلافت عباسیان به جایی رسید که خلفای عرب جشن های باستانی ایران را احیا کردند و حتی در پوشیدن لباس نیز از ایرانی ها تقلید نمودند و خلافت چنان رنگ ایرانی گرفت که محققی مانند ابوریحان بیرونی عباسیان را خراسانی و دولت آن ها را خلافت شرقی خوانده، معهذا مقارن همین احوال مخصوصا بعد از واقعه ی ابومسلم و شروع نفوذ ترکان در دستگاه خلافت از معتصم به بعد نهضت هایی غالبا به بهانه ی خونخواهی که گاه به عنوان تجدید خاطره ی ابومسلم در اطراف خراسان روی داد که قیام سنباد و مقنع و استادسیس و یوسف البرم و اسحاق ترک از آن جمله مشهور است. و همچنین شدت وحدت تبلیغات شعوبیه و فعالیت زنادقه و ظهور بابک خرم دین و مازیار و افشین همه موجب و نیز حاصل انتباه حس ملی و یا لااقل بهانه ی نهضت هایی شد که تا حدی پایه ی استقلال جویی ایرانی داشت و در واقع ایرانی ها خاصه شعوبیه از همان اوایل امر مسئله ی عرب و اسلام را از هم جدا کرده قبول اسلام را مستلزم قبول حکومت و سیادت عرب نشمردند. با توسعه و قدرت طاهریان در خراسان و سپس با قیام یعقوب لیث و مرداویج زیاری بر ضد خلفای عباسی سلسله های بالنسبه مستقل مانند صفاریان و آل زیار دراطراف ایران، شروع به نمو کردند و سامانیان که خود در آغاز حال عمال و اتباع طاهریان بودند در ماوراءالنهر و خراسان قدرتی بدست آوردند و وارث حکومت طاهریان و صفاریان نیز شدند و با آن که در ظاهر نسبت به خلیفه اظهار طاعت و انقیاد نیز می کردند در واقع استقلالی تمام یافته و به ترویج و احیاء ادب و فرهنگ ایرانی اهتمام نمودند و بدین ترتیب تجدید حیات ملی قوم ایرانی که قدمت و سابقه ی تمدن و هوش و درایت او بالاتر و افزون تر از آن بود که بتواند در تاریخ اسلام و تاریخ عالم مدت زیادی فقط دارای نقش و نوبت درجه دومی باشد، بعد از آن که بوسیله ی جنبش و آزمایش های دینی و شعوبی به حصول نرسید، از طریق قبول اسلام و نفوذ در جامعه ی مسلمین تا حدی تحقق یافت. 

دولت سامانیان به کردار خان یغما بین ترکان آل افراسیاب یا ایلک خانیان و عده ای از غلامان ترک خودشان تقسیم شد و این غلامان ترک که با عنوان غزنویان مشهورند در غزنین تشکیل دولتی قوی دادند و قلمرو خود را در مغرب تا حدود ری و عراق و در مشرق تا لاهور و هند رسانیدند. غزنویان مانند سامانیان در ترویج ادب و شعر و ظاهرا جهت نشر محامد خویش به وسیله ی زبان مدیحه سرایان اهتمام ورزیدند و حشمت و جلال سلاطین گذشته را احیا و تقلید نمودند. 


از سلاطین این سلسله محمود غزنوی و پسرش مسعود (اول) غزنوی قدرت و شهرت بسیار گرفته اند. غزنویان مانند سامانیان نسبت به خلیفه ی بغداد لااقل در ظاهر اظهار اعتقاد و انقیاد می کردند و برای جلب رضای او در دفع باطنیان و قرامطه سخت گیری هایی کردند، معهذا خلیفه در آن روزگاران دستخوش رقبای دیلمی آن ها موسوم به آل بویه بود که خود مذهب تشیع داشتند و نزد غزنویان به عنوان باطنی و قرمطی یاد می شدند نه فقط در بعضی بلاد ایران شاخه هایی از آن ها به نام دیالمه   فارس و دیالمه ی بغداد و دیالمه ی کرمان و اهواز حکومت می کردند بلکه در بغداد نیز با عنوان شاهنشاه بر خلیفه های ضعیف و بی اراده ی عباسی حکومت واقعی می نمودند. 

با ظهور ترکمانان سلاجقه که خراسان را از غزنویان گرفتند و بغداد و بلاد ایران را از دست دیالمه ی آل بویه خارج کردند و در نتیجه ی افزایش قدرت آنان طبقه   اشرافی ایرانی بالنسبه کهنه ای که در جامعه ی اسلامی روی کار آمده و طاهریان و سامانیان و آل بویه مظاهرآن بودند جای خود را به طبقه ی اشرافی ترک دادند و بدین گونه سلاجقه دولتی مقتدر تشکیل دادند و مخصوصا در عهد ملکشاه سلجوقی دولت آن ها تا به حدود مرزهای عهد ساسانی رسید ولیکن تجزیه و تقسیم آن ها و ظهور خاندان های به نسبت مستقل از قبیل سلاجقه ی روم، سلاجقه ی شام، سلاجقه ی عراق، سلاجقه ی کرمان و سلاجقه ی بزرگ، دولت آن ها به ضعف و انحطاط کشیده شد و عاقبت آن دولت بین خوارزمشاهیان و اتابکان تقسیم شد و این سلسله ها نیز با ظهور قراختائیان و مغول از بین رفتند. 


خاندان های محلی و سلسله های کوچکی نیز تقریبا از همان حدود عهد سامانیان در بعضی بلاد ایران قدرت به هم رسانیده بودند، از قبیل : ساجیان یا آل مسافر، آل محتاج، آل عراق، آل فریغون، آل باوند و علویان طبرستان که در کشاکش حوادث قدرت و استقلال خود را از دست دادند معذلک بعضی از همین گونه ملوک الطوایف از قبیل شروانشاهان، اتابکان فارس، اتابکان لرستان و خداوندان الموت حتی با ظهور مغول نیز یک چند قدرت محلی خود را حفظ نمودند. 

سانحه ی مغول که با وجود تردید بعضی محققان، ناصر خلیفه ی عباسی تا حدی مسوول آن بود، در بلاد ایران همه جا با کشتار و ویرانی و غارت توام گردید و وحدت ایران را که بعد از زوال عهد ملکشاه سلجوقی یک بار دیگر به اهتمام سلطان محمد خوارزمشاه نزدیک به حصول بود از میان برد و لطمه ی کلی به آبادی و تمدن و فرهنگ ایران زد و حتی خلافت عباسیان و دولت اخلاف نیز از آن مصون نماند و با سقوط بغداد و استیلای هلاکو بر آن جا مستعصم خلیفه ی عباسی طعمه ی مرگی پرشکنجه و مخوف گشت. 


بازماندگان هولاکو که به نام ایلخانیان در ایران حکومت کردند به سبب تاثیر و نفوذ وزراء و مشاورینی چون خواجه نصیرالدین طوسی و شمس الدین محمد جوینی و رشیدالدین فضل الله همدانی و مخصوصا بعد از آن که از اقامه ی رسوم و ترویج اصول اداری مغولی و چینی از قبیل آزمایش اجرای یاسا و ترویج چاو در ایران مایوس شدند و با وجود مراوده با پاپ و ارتباط با سلاطین مسیحی اروپای غربی برای برانداختن بقایای سلاطین اسلام نیز کاری از پیش نبردند، عاقبت به اختیار دیانت تازه که نوعا بر آن قوم کاری دشوار تلقی نمی شد پرداخته و به دین اسلام گرویدند. رفته رفته مقهور تمدن و تربیت اسلامی و ایرانی گشتند و خاتمه ی کار دولت آن ها مستغرق در فساد و اختلاف شد و منتهی به استیلای امرای مغول و ملوک طوایف گشت و سلاله هایی مانند چوپانیان، آل جلایر، اینجویان، آل مظفر، آل کرت و سربداران در اطراف مملکت سر برآوردند که هم سرحدات و هم تخت و تاج آن ها غالبا مورد منازعه ی مدعیان می بود. و این تشتت و ملوک طوایفی را ظهور خونخوار دیگری به نام تیمور خاتمه داد. 


تیمور که سایه ی او ازچین تا مصر و از دهلی تا مسکو را به وحشت افکند در طی یورش های خونین مکرر خویش بسیاری از بلاد ایران و حتی بلاد جنوبی و غربی را که تا حدی از آسیب چنگیز و هولاکو مصون مانده بود معرض غارت و کشتار کرده و با خشونت بسیار ملوک طوایفی پایان عهد ایلخانیان را در ایران خاتمه داد. از سرهای بی گناه منارها ساخت. با این همه، دستگاه سلطنت او بنیادش بر آب بلکه بر باد بود و پس از مرگ او با وجود کفایتی که پسرش شاهرخ در مملکت داری نشان داد قلمرو وسیع حکومت او گرفتار همان سرنوشتی شد که دولت چنگیز و حکومت سلاجقه و آل بویه بدان دچار گشته بود و با ظهور دولت آق قوینلو و قراقوینلو جز سیستان و خراسان در دست اعقاب تیمور نماند و دولت طایفه ی آق قوینلو نیز با وجود لیاقت و کفایت اوزون حسن و با آن همه امید بیهوده ای که به دولت جمهوری و نیز در آن زمان جهت مقابله با خطر ترکان عثمانی بدان می بست به سبب اختلافات داخلی و مزید غلبه ی عثمانی ها به ضعف گرایید و عاقبت ظهور شاه اسماعیل صفوی و تاسیس دولت مقتدر صفویه به این تشتت و تجزیه پایان داد و ایران را یک بار دیگر تحت رایتی واحد درآورد و به مرحله ی دولت ملی ارتقا و اعتلا داد. 

صفویه که نسبت خود را به شیخ صفی الدین اردبیلی عارف معروف قرن هفتم هجری می رسانیدند با اتخاذ شعار تشیع، بلاد شیعه نشین ایران، از قبیل گیلان، لاهیجان، دیلمان، طالقان، قم، کاشان، سبزوار، مشهد، آمل، ساری، رستمدار، ساوه، آوه، حویزه، شوشتر و جز آن ها را متصرف شدند و این معنی خطر تجزیه و تشتتی را که در آن عهد با توسعه ی روزافزون قلمرو آل عثمان در مغرب ایران و با تجاوز و تعدی مستمر ازبکان به خراسان ممکن بود بلاد ایران را بین آن دولت نوخاسته تقسیم کند از بین برده استقلال و موجودیت ایران را حفظ نمود. 

هجوم افغانان غلجایی و جنگ گلناباد در پایان عهد صفویه یک بار دیگر داستان هجوم عرب و جنگ قادسیه را در فرجام کار ساسانیان تجدید و تکرار کرد، و آن ضعف و انحطاط واقعی و معنوی سلاطین صفوی، که در زیر پرده ی جبروت و جلال ظاهری مستور بود، به خدعه ی میرویس و حمله ی محمود افغان برملا گشت، و شگفت آن بود که در این حادثه اقلیت زرتشتی کرمان، ظاهرا به سبب خشونتی که بعضی نسبت به آنان روا می داشتند بر خلاف ایرانیان با دشمنان افغانی آن ها همدست شدند، و حکومت خون آلود محمود و اشرف افغان را بر فرمانروایی خواجه سرایان و ملاباشی های دربار صفویه ترجیح می نهاده اند.

مقارن این جریان، پطرکبیر روسیه، تا حدی به بهانه ی معاونت و شاید به دعوت شاهزاده طهماسب دوم صفوی، لشکر به ساحل خزر فرستاده، دربند و باکو و ولایات داغستان و حتی قسمتی از گیلان و مازندران و استرآباد را تصرف نمود. و اشرف نیز خود می خواست قسمتی از ولایات مغرب را به ترکان عثمانی واگذارد و بدین گونه گویی بین روسیه و عثمانی در سر تقسیم ایران قراری نهانی در میان بود، و سلطنت اشرف ایران را به ورطه ی تجزیه و انقسام کشانیده بود، ولیکن ظهور نادرقلی افشار، که بعدها عنوان نادرشاه یافت، تحقق این خیال را مانع آمد، و وی بعد از غلبه بر اشرف و اخراج افاغنه، طهماسب دوم صفوی را نیز به عنوان سستی و حتی خیانت خلع کرده، چندی بعد خود با معامله ای شبیه به معامله ی ژولیوس قیصر روم تخت و تاج ایران را بدست آورد. 

نادرشاه با وجود سعی در رفع مایه ی عداوت بین اهل ایران و همسایگان سنی آن ها در دفع تجاوز ترکان عثمانی کوشید و در طی چند جنگ بلاد مفتوحه ی ایران را از آن ها مسترد کرد و روسیه را با تهدید و پیام از ایران براند، و در صدد تشکیل بحریه نیز برمی آمد که مجال نیافت. 

کریم خان که با عنوان ساده ی وکیل الرعایا در شیراز به سلطنت پرداخت صلح جوی بود، و با این همه بصره را از عثمانی ها به جنگ گرفت، و با شفقت و نجابتی کم نظیر که با عاطفه و محبتی پدرانه توام بود درباری ساده و کم خرج تشکیل داد که می توانست سرمشق معدلت و اخلاق برای اخلاف به شمار آید؛ ولیکن با وفات او، دولت زندیه نیز در میان اختلاف ها و ستیزهای خون آلود خانوادگی ضعیف شد، و آقامحمدخان قاجار با اراده و تصمیم و لجاج کم مانندی که داشت، مجال یافت سلطنت و قدرت را از لطفعلی خان زند آخرین شاهزاده ی دلاور این خاندان انتزاع کند، و دولت قاجاریه را بر روی ویرانه های خاندان زند بنا نهد. 

دولت قاجاریه، از همان بدو ولادت با انقلاب کبیر فرانسه و توسعه ی شرکت هند شرقی مصادف گردید و جایگاهی برای اعمال رقابت های سیاسی و بازرگانی بین انگلیس و فرانسه و سپس انگلیس و روس شد؛ چنان که دربار فتحعلی شاه قاجار میدان تحریکات و رقابت های بین ناپلئون و انگلیس بود، و دربار محمدشاه قاجار عرصه ی اختلافات و رقابت بین روس و انگلیس بود و از جمله در زمان فتحعلی شاه جنگ های ایران و روس و در زمان محمدشاه جنگ های هرات است و تنها حاصلی که این جنگ ها بار آوردند آن بود که قوای ایران را تحلیل بردند و ضعف و فقر مادی و معنوی ایران را افزودند و آشکار کردند. در حالی که در طمع کاری و بی خبری رجال و وزارت دولت خزانه ی مملکت را تهی کرده بود، مقدمات اشتباه عمومی و پیدایش اعطاء تجدد طلبی و ترقی خواهی را در ایران سبب گشت و ناصرالدین شاه خود قربانی همین حس اشتباه عمومی شد، و پسرش مظفرالدین شاه قاجار در آخرین روزهای عمر خویش فرمان تاسیس مجلس شورای ملی را صادر نمود، و بدین گونه، انتباه عمومی که منجر به انقلاب مشروطیت شده بود، تا حدی به ثمر رسید، و هر چند جانشین او محمدعلی شاه قاجار به مخالفت مشروطیت برخاست و مجلس را به توپ بسته دوره ی استبداد صغیر را پیش آورد، اما انقلاب آذربایجان و قیام مجاهدین بختیاری و مجاهدین گیلان و مازندران به رهبری سپهدار تنکابنی با فتح تهران و خلع محمدعلی شاه مشروطیت را اعاده نمود و احمدشاه قاجار، آخرین پادشاه این سلسله را در تحت مراقبت و ارشاد مجلس به تخت نشانید.

سلطنت احمدشاه که با طغیان های سالارالدوله و تحریکات محمدعلی شاه مواجه شد، ضعف خزانه را، که از اسراف های بی جا و قروض خارجی کارش به افلاس کشیده بود، اقدامات محلی از قبیل اقدام شوشتر و غیره نتوانست چاره کند و امنیت راه ها نیز با وجود تحریکات بیگانگان از عهده ی صاحب منصبان و مستشاران سوئدی برنیامد. و با آن که در جنگ بین الملل اول ایران اعلام بی طرفی کرد، لیک میدان تجاوز و تعارض روس و عثمانی واقع گشت. 

حرکت قوای روس به جانب تهران منتهی به قضیه ی مهاجرت شد، که در مغرب ایران کشمکش بین عثمانی و روسیه را رنگی خاص داد. تزلزل و بی ثباتی و ناامنی در تهران منجر به تشکیل مجامعی از قبیل کمیته ی مجازات و در فارس و کرمان بهانه ی تشکیل نیروی انگلیسی به نام پلیس جنوب گشت، و مزید توقع و تجاوز روس و انگلیس (قرار داد 1916 میلادی) علی الخصوص با غیبت و فترت مجلس مشکلات بسیار به بار آورد، و حتی در پایان جنگ بین الملل اول قراردادی با انگلیس ها منعقد شد (1919 میلادی) که تقریبا اختیار مالیه و نظام و طرق ایران را به انگلیس ها وامی گذاشت و این امر به اضافه ی ظهور انقلاب کبیر روسیه و رفتن قوای روس از ایران، در آذربایجان منتهی به اعتراض خیابانی و در گیلان منجر به قیام کوچک خان جنگلی گشت و این احوال تا کودتای سوم حوت 1299 خورشیدی (سوم اسفند) دوام داشت. پس از کودتا رضاخان سردار سپه به ریاست وزراء و فرماندهی کل قوا رسید، و با مزید قدرت او دولت قاجاریه روی به افول آورد و با خلع احمدشاه از طرف مجلس، سلطنت قاجاریه انقراض یافت، و سردار سپه به نام رضاشاه زمام مملکت را در دست گرفت. 

 

سلسله های بعد از اسلام در ایران : 

سلسله ها و پادشاهانی که بعد از اسلام حکومت یا سلطنت کردند به ترتیب اولین و آخرین و مدت حکومت آن ها بدین قرار است :

1. طاهریان که با طاهربن حسین مصعب سال 206 هجری قمری شروع و با محمدبن طاهر به سال 259 هجری قمری خاتمه یافته است.

2. علویان که با حسن بن زید حسنی داعی کبیر سال 250 شروع و با حسن بن قاسم حسنی، داعی صغیر به سال 316 هجری قمری خاتمه یافته است.

3. دیالمه یا آل زیار که با ابوالحجاج مرداویج بن زیار به سال 316 هجری قمری شروع و با جستان بن نوشیروان به سال 435 هجری قمری خاتمه یافته است.

4. دیالمه ی آل بویه، دیالمه ی فارس با عمادالدوله ابوالحسن علی بن بویه به سال 320 هجری قمری شروع و با ملک رحیم ابونصر خسرو فیروز پسر ابوکالیجار مرزبان به سال 447 هجری قمری خاتمه یافته است. و دیالمه ی عراق و خوزستان و کرمان و ری و اصفهان و همدان نیز مدتی در این نواحی حکومت کرده اند.

5. صفاریان که با ابویوسف یعقوب بن لیث به سال 247 هجری قمری شروع و با ابواحمد خلف بن احمد به سال 303 هجری قمری خاتمه یافته است.

6. سامانیان، که با امیرعادل، امیر ماضی ابوابراهیم اسماعیل بن احمد به سال 179 هجری قمری شروع شده و به امیر ابوالفوارس عبدالملک بن نوح به سال 389 هجری قمری خاتمه یافته است.

7. غزنویان که با ابواسحاق الپتکین به سال 351 هجری قمری شروع و با سراج الدوله ابوالملوک خسرو ملک بن خسروشاه به سال 582 هجری قمری خاتمه پیدا کرده است.

8. غوریان (یا ملوک غور) که با امارت سیف الدوله سوری بن ملک عزالدین حسین به سال 534 هجری قمری شروع شده و با امارت علاءالدین محمدبن شجاع الدوله علی بن عزالدین حسین به سال 612 هجری قمری خاتمه یافته است.

9. سلطنت سلاجقه ی بزرگ. با رکن الدین ابوطالب طغرل بن میکائیل بن سلجوق به سال 429 هجری قمری شروع و با معزالدین ابوالحارث سنجر احمدبن ملکشاه به سال 552 هجری قمری خاتمه یافته است. و حکومت سلاجقه ی عراق به سال 511 هجری قمری با مغیث الدین ابوالقاسم بن محمد ارسلان شاه خاتمه یافته است.

10. خوارزمشاهیان، با قطب الدین محمدبن انوشتکین به سال 490 هجری قمری شروع و با جلال الدین منکبرنی بن علاءالدین محمد به سال 628 هجری قمری خاتمه یافته است.

11. ایلخانان که مدت حکومت آن ها با هولاکوخان بن تولوی بن چنگیزاز سال 651 هجری قمری شروع می شود و با سلطنت و حکومت انوشیروان عادل به سال 756 هجری قمری خاتمه می یابد.

12. در دوره ی فترت ایلخانان مغول و دوره ی تیموری، ملوک و خاندان هایی در نواحی ایران حکومت کرده اند من جمله :

الف - ملوک آل کرت که با حکومت شمس الدین ابی بکر به سال 643 هجری قمری شروع می شود و با حکومت ملک غیاث الدین بن معزالدین به سال 783 هجری قمری خاتمه می یابد.

ب - اتابکان فارس که با سنقربن مودود 543 هجری قمری شروع شده و با حکومت ابش خاتون دختر سعدبن ابی بکر به سال 684 هجری قمری خاتمه یافته است.

پ - قراختائیان کرمان که با براق حاجب بن کلدوز به سال 619 هجری قمری شروع شد و با حکومت قطب الدین شاه جهان پسر سیورغمش به سال 703 هجری قمری خاتمه یافته است.

ت - خاندان اینجو یا آل مظفر که با حکومت امیر مبارزالدین محمدبن مظفر از سال 723 هجری قمری شروع شده و با حکومت شاه منصوربن شاه مظفربن امیر مبارزالدین محمد به سال 795 هجری قمری خاتمه یافته است.

ث - اتابکان بزرگ که با ابوطاهر به سال حدود 550 هجری قمری شروع و با غیاث الدین کاوس بن هوشنگ خاتمه یافته است.

ج - چوپانیان که با سلطنت شیخ حسن کوچک بن تیمورتاش به سال 738 هجری قمری شروع شده و با حکومت ملک اشرف برادر شیخ حسن به سال 758 هجری قمری خاتمه یافته است.

چ - امرای ایلکانی یا آل جلایر که با امارت امیرشیخ حسن بزرگ بن امیر حسین از سال 740 هجری قمری شروع و با حکومت سلطان حسین علاءالدوله بن سلطان احمد به سال 838 هجری قمری خاتمه یافته است.

ح - سربداران با خواجه عبدالرزاق باشتینی به سال 736 هجری قمری شروع و با خواجه نجم الدین علی موید به سال 788 هجری قمری خاتمه یافته است.

خ - امرای طغاتیمور که با حکومت طغاتیمورخان بن جوجی به سال 737 هجری قمری شروع شده و با حکومت سلطان علی بن پیرک پادشاه به سال 812 هجری قمری خاتمه یافته است.

پس از این، خاندان تیموری روی کار آمدند و دوره ی فترت خاتمه یافته است.

13. امرای تیموری، با ظهور صاحبقران تیمور به سال 771 هجری قمری شروع و با سلطان حسین بن بایقرا سال 921هجری قمری خاتمه یافته است.

14. ترکمانان قراقوینلو با قرایوسف بن قرامحمد به سال 810 هجری قمری شروع و با حسنعلی میرزابن جهانشاه به سال 873 هجری قمری خاتمه یافته است.

15. امرای آق قوینلوبا آمدن امیر حسن بیک به سال 882 هجری قمری شروع و با رفتن سلطان مرادبن یعقوب بن حسن بیک 908 هجری قمری خاتمه یافته است.

16. حکومت پادشاهان صفوی، با آمدن شاه اسماعیل اول به سال 905 هجری قمری شروع و با رفتن شاه عباس سوم پسر شاه طهماسب دوم به سال 1148 هجری قمری خاتمه یافته است.

17. سلاطین افشاریه با آمدن نادرشاه به سال 1148 هجری قمری شروع و با نادرمیرزا به سال 1218 هجری قمری خاتمه یافته است.

18. پادشاهان زند با ظهور کریمخان به سال 1163 هجری قمری شروع و با رفتن لطفعلی خان بن جعفرخان به سال 1209 هجری قمری خاتمه یافته است.

19. سلاطین قاجاریه، با آمدن آغامحمدخان به سال 1200هجری قمری شروع و با رفتن احمدشاه به سال 1343 هجری قمری برابر با سوم حوت 1302 خورشیدی خاتمه یافته است.(از تاریخ ایران عباس اقبال ).

20. خاندان پهلوی، موسس این خاندان رضاشاه است که از آذرماه 1304 خورشیدی تا شهریور 1320 خورشیدی و سپس محمدرضاشاه از شهریور 1320 تا بهمن ماه 1357 خورشیدی سلطنت کردند. 

  

 

 
 
 
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد