ساعتها می توان دید و گذشت. سالها می توان دید و ندید.
اما نمی دانم به چشمان پر تمنا و غم آلود این کودک بنگرم یا به دستهای پینه بسته پدرش...
اگر هم درک نکردم ملالی نیست. چرا که فهمیدم " من" در برابر این عکس هیچم.
" مجتبی "
سالها می توان دید و گذشتهمه دچارشیم
سالها می توان دید و گذشت
همه دچارشیم